فهرست مطالب
اسکار شیندلر، صنعتگر آلمانی، امروزه (به لطف فیلم استیون اسپیلبرگ در سال 1993) به خاطر نجات جان بیش از 1000 کارمند یهودی خود در جریان هولوکاست، به نیکی از آن یاد میشود.
با این حال، داستان شیندلر و دخالت در حزب نازی پیچیده تر از تصویر آن در فیلم هالیوودی استیون اسپیلبرگ است.
زندگی اسکار شیندلر قبل از جنگ جهانی دوم
اسکار شیندلر یک کاتولیک از قومیت آلمانی در سال 1908 در جمهوری چک (اتریش-مجارستان سابق) به دنیا آمد، در چندین مدرسه بازرگانی تحصیل کرد و سپس چندین سال تلاش کرد تا خود را به عنوان یک تاجر تثبیت کند. وی کار خود را از فروش اموال دولتی، آموزشگاه رانندگی و فروش تجهیزات کشاورزی آغاز کرد.
شیندلر بهعنوان یک آلمانی که در منطقه سودتنلند آن زمان زندگی میکرد، معتقد بود که آلمان باید این سرزمین را ضمیمه کند، و در سال 1936، کار خود را در Amt Auslands/Abwehr: اداره اطلاعات خارجی ارتش نیروهای مسلح آلمان را آغاز کرد.
ایمی راندال، استاد تاریخ و رئیس بخش تاریخ دانشگاه سانتا کلارا، میگوید: «شواهدی که نشان میدهد اسکار شیندلر قبل از جنگ جهانی دوم برای ضد جاسوسی نظامی آلمان کار میکرد معمولا نادیده گرفته میشود.»
اخیراً شواهدی به دست آمده است که نشان می دهد او نقش بسیار بزرگتری داشته است. رندال توضیح می دهد: «به نظر می رسد نشانه هایی وجود دارد که او در کمک به توجیه حمله به لهستان نقش داشته است، اما من اطلاعات کافی در مورد صحت این اتهامات ندارم.
این شواهد از کتاب تاریخدان دیوید ام. کرو در سال 2004، اسکار شیندلر: روایت ناگفتهای از زندگی، فعالیتهای دوران جنگ، و داستان واقعی پشت فهرست به دست میآید – که بسیاری از مورخان و سایرین که هولوکاست را مطالعه میکنند، کاملترین گزارش آن را بررسی میکنند.
به گفته کرو، اسنادی که او از آرشیو پلیس مخفی چک بررسی کرده است، اسکار شیندلر را به عنوان “جاسوسی با کالیبر بزرگ و از نوع خاص خطرناک” یاد میکند و نشان می دهد که او رهبر یک واحد آلمانی بود که حمله به لهستان را برنامه ریزی کرده بود.
صرف نظر از میزان دخالت شیندلر، واحد ضد جاسوسی چک او را در سال 1938 دستگیر و زندانی کرد – اگرچه او اواخر همان سال پس از توافق مونیخ که به آلمان اجازه داد سرزمین سودت را ضمیمه کند، آزاد شد. در اوایل سال 1939، شیندلر به عضویت رسمی حزب نازی درآمد، اگرچه انگیزه های او برای انجام این کار نامشخص است.
برای من، سوال این است که تا چه حد ناشی از اعتقاد به ایدئولوژی نازی بود، در مقابل، همانطور که برخی گفته اند، که او به عنوان یک تاجر عملگرا بود و این را فرصتی برای عملکرد خوب تحت رژیم جدید می دانست.
کارخانه امیلیا شیندلر در کراکوف
شیندلر بدون اتلاف وقت، در اکتبر 1939، پس از حمله آلمان و شروع اشغال لهستان، به کراکوف نقل مکان کرد. رندال با اشاره به سیاست نازی ها در تصرف اموال متعلق به یهودیان و انتقال آن به غیر یهودیان توضیح می دهد: «او به منطقهای نقل مکان کرد که بسیاری از کارخانه ها و صنایع در آن تعطیل شده بودند.»
شیندلر در عرض یک ماه پس از ورود به کراکوف از این برنامه استفاده کرد و یک کارخانه ظروف لعابی که قبلا متعلق به یهودیان بود به نام امیلیا خریداری کرد.
در این بین نازیها یهودیان را در محلههای یهودی نشین و همچنین در اردوگاهها جمع میکردند، جایی که شرکتها میتوانستند آنها را بدون پرداخت هزینه ای به کار بگیرند.
در ابتدا، این کارخانه، ظروف آشپزخانه را برای غیرنظامیان و ارتش آلمان تولید می کرد، اما بعداً به تولید مهمات گسترش یافت.
اگرچه اسکار شیندلر کارگران محلی لهستانی را استخدام می کرد، ایزاک استرن، حسابدار یهودی لهستانی او، به او توصیه کرد که می تواند با استخدام کارگران یهودی، هزینه ها را کاهش دهد و در عوض، سود خود را افزایش دهد. زمانی که او این کار را شروع کرد، در حالی که پول در میآورد، برای مصیبت یهودیان نیز ناراحت بود و با آنها احساس همدردی میکرد. شیندلر کودکان و افراد مسن را استخدام میکرد تا از گرسنگی در گتوها نمیرند.
نیروهای آلمانی در مارس 1943 گتوهای کراکوف را منحل کردند و یهودیان را به Plaszow منتقل کردند، اردوگاهی که بعداً به اردوگاه کار اجباری تبدیل شد. اسکار شیندلر از طریق ترکیبی از رشوه و ارتباطات خود با رژیم نازی، اجازه ایجاد یک کمپ فرعی Plaszow را در زمین کارخانه خود دریافت کرد که حدود 1000 یهودی را در شرایط بهداشتی اسکان می داد و برای آنها غذا فراهم می کرد.
شیندلر با گسترش کارخانه خود به تولید تسلیحات و مهمات نظامی، توانست این ادعا را مطرح کند که وجود کارگران یهودی او برای تولید مهمات ضروری بودند.
فهرست شیندلر
هنگامی که یهودیان شاغل در کارخانه امیلیا شیندلر در پاییز 1944 به Plaszow منتقل شدند، شیندلر لابی کرد و به او اجازه داده شد تا عملیات تولید مهمات خود را به Brünnlitz (Brněnec) منتقل کند، شهری که به عنوان یک اردوگاه فرعی، اردوگاه کار اجباری گروس-روزن طبقه بندی می شود.
او همچنین این موضوع را مطرح کرد که کارگران یهودی که در کارخانه کراکوف او کار کرده بودند برای تولید او در زمان جنگ ضروری بودند و باید با او به برونلیتز بیایند. تقریباً 800 مرد و بین 300 تا 400 زن به کارخانه در برونلیتز منتقل شدند زیرا نام آنها در فهرستی که به عنوان “فهرست شیندلر” شناخته می شود، وجود داشت.
اما مشارکت مستقیم شیندلر به پیشنهاد چند نام برای این لیستها محدود میشود و او بیشتر افرادی را که در آن فهرست بودند نمیشناخت. با این حال، در نهایت، نگارش فهرست ها یکی از جزئیات طرحی است که منجر به اجتناب از مرگ تقریباً حتمی بیش از 1000 نفر در اردوگاههای کار اجباری شد.
اما در این بین نقش همسر شیندلر در نجات جان یهودیان نادیده گرفته شده است، اگرچه نقش او اغلب کاهش مییابد، یا بهکلی از روایت حذف میشود، امیلی، همسر شیندلر که در سال 1928 با این تاجر ازدواج کرد نیز در نجات جان کارگران کارخانه یهودی نقش داشت – بهویژه پس از تأسیس کارخانه در برونلیتز.
امیلیا همسر اسکار شیندلر نقش مهمی در خدمت به یهودیان داشت. او ظاهراً در بخش مراقبت های بهداشتی بسیار درگیر بود، حتی توانست مقداری لوازم پزشکی را تهیه کند، همچنین از نظر تهیه غذا و بسیاری از منابع اولیه که برای حمایت از این افراد در طول ماه های طولانی تا پایان جنگ ضروری بود.
امیلی شیندلر علاوه بر کمکهای روزانهاش به زندگی یهودیان در برونلیتز، در برخی از رویدادها در کارخانهها نیز شرکت داشت. یکی از این موارد در ژانویه 1945 اتفاق افتاد، زمانی که دو ماشین حاوی تقریباً 120 مرد یهودی به برونلیتز رسیدند که برای سفر هفت روزه از گولزوو، اردوگاه فرعی آشویتس، بدون آب و غذا آنجا بودند.
امیلیا فرمانده اردوگاه اس اس را قبل از حرکت قطار به مقصد: آشویتس متوقف کرد.
او و اسکار شیندلر اس اس را متقاعد کردند که به این کارگران در کارخانه خود نیاز دارند. امیلی سپس به مراقبت از تقریباً 107 مردی که سرمازده و گرسنه بودند، کمک کرد.
اسکار شیندلر بعد از جنگ جهانی دوم
هر دو امیلیا و اسکار شیندلر تا پایان جنگ در می 1945 در برونلیتز ماندند. و پس از آن به رگنسبورگ آلمان نقل مکان کردند، جایی که اسکار تلاش کرد تا حرفه خود را به عنوان یک تاجر احیا کند.
او سرمایهگذاریهای مختلفی را امتحان کرد، اما آنها چندان موفق نبودند. او تا حدودی توسط یهودیانی که زیر نظر او زنده مانده بودند یا بستگانشان حمایت می شد، اما سپس به آرژانتین رفت.
شیندلرها هر دو در سال 1949 به آرژانتین مهاجرت کردند، هرچند اسکار در عرض چند سال به آلمان بازگشت و تا زمان مرگش در سال 1974 در آنجا زندگی کرد. سرانجام جنازهی اسکار شیندلر به اسرائیل آورده شد، جایی که او در قبرستان کاتولیک در کوه صهیون در اورشلیم به خاک سپرده شد.
میراث اسکار شیندلر
اسکار شیندلر یکی از افراد بسیاری در سراسر اروپا از جمله کراکوف بود که به دلیل جنگ وارد تجارت شد یا از آن سود برد. «پوشاک و تدارکات برای ارتش و نیروهای اشغالگر یک تجارت بزرگ بود. برخی از آنها به دلایل مختلف از کارگران خود محافظت کردند. بسیاری دیگر این کار را نکردند.»
به همین دلیل، داستان شیندلر در دهههای پس از جنگ جهانی دوم، جدای از به رسمیت شناختن هولوکاست، یادبود اسرائیل برای کشتهشدگان جنگ جهانی دوم، بهویژه برجسته نشد.
این تغییر در سال 1982 با انتشار رمان توماس کنیلی، با نام فهرست شیندلر، شروع به تغییر کرد. اگرچه Keneally از اسناد موجود در آن زمان و همچنین مصاحبه با چندین نفر از بازماندگان هولوکاست برای تحقیق در مورد کتابش استفاده کرد، اما این یک اثر داستانی تاریخی است. همچنین منبع اصلی فیلم فهرست شیندلر است.
میراث شیندلر و فیلم 1993 به طور جدایی ناپذیری به هم مرتبط هستند. سه دهه پس از اکران فیلم فهرست شیندلر، عموم مردم شخصیت او را ستایش می کنند.
از زمان انتشار فیلم فهرست شیندلر در سال 1993، به دلیل به حداقل رساندن کاستیهای شیندلر، از کم اهمیت جلوه دادن میزان فحاشی او گرفته تا اینکه نشان می دهد او دستخوش یک تحول خطی شده است، از یک فرصت طلب حریص که به دنبال سود بردن از جنگ است، به یک انسان دوست داشتنی که زندگی مردم را تنها برای انسانیت نجات میدهد، تقلیل داده است.