سقوط اتحاد جماهیر شوروی

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی/ کجای کار اشتباه شد؟

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از مهمترین رخدادهای تاریخ محسوب می شود پرداختن به تمام جنبه های آن برای علاقه‌مندان به این حوزه لذت بخش خواهد بود.

تنها شش سال پس از روی کار آمدن میخائیل گورباچف ​​به عنوان دبیر کل حزب کمونیست و انجام اصلاحات، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و کشورهای مستقل تازه تشکیل شده از خاکستر برخاستند.

 

به گزارش ره آورد نیوز، در سال 1985، بسیاری از محافظه‌کارانی که تن به اصلاحات نمی‌دادند به این نتیجه رسیده بودند که تغییرات زیادی لازم است تا بتوان این امپراتوری را حفظ کرد؛ اما شاید دیر متوجه این موضوع شده بودند.

 

زمینه های فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی

اقتصاد بیمار اتحاد جماهیر شوروی

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اقتصاد خیلی زودتر خود را نشان داده بود و مخالفان و منتقدان داخلی و خارجی خواستار پایان دادن به سرکوب سیاسی و مخفی کاری دولت شده بودند. مدت کوتاهی پس از به دست گرفتن قدرت، گورباچف ​​سعی کرد با این چالش‌ها مقابله کند.

 

اینستاگرام ره آوردنیوز

 

سیاست گلاسنوست و پروستریکا

تحت سیاست جدید گلاسنوست (اصلاحات سیاسی) شفافیت، صراحت و آزادی مطبوعات بر بسیاری از تاریک‌ترین جنبه‌های اتحاد جماهیر شوروی، چه در گذشته و چه در حال حاضر، شمعی روشن کرد.

 

با بکارگیری سیاست پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی)، اتحاد جماهیر شوروی تحت یک بازسازی سریع سیاسی و اقتصادی قرار گرفت که هدف آن تغییر بسیاری از جنبه‌های زندگی در این کشور و کشورهای اقماری اش بود.

 

در حالی که اصلاحات گلاسنوست و پرسترویکا تنها دلایل انحلال اتحاد جماهیر شوروی نبودند، نیروهایی که آن‌ها به راه انداختند، سیستمی را که قبلاً ضعیف شده بود، بی ثبات کرد و پایان آن را تسریع.

 

در واقع اصلاحات با نیت خوب اما دیرهنگام، نتیجه معکوس داد.

 

اولین گام در سیاست پروستریکا یا اصلاحات اقتصادی، از بین بردن محدودیت‌ها برای تجارت خارجی بود؛ امری که قرار بود اقتصاد کند شوروی را حرکت دهد و یا بهتر است بگوییم سرعت بخشد، اما این امر محقق نشد. در عوض، مخارج دولت افزایش یافت که این امر منجر به کسری شدید بودجه دولت شد. در پی تورم، قیمت مواد غذایی افزایش یافت، زیرا دیگر از پخش کردن یارانه‌های دولتی به بخش کشاورزی خبری نبود و در پی آن قیمت های دستوری نیز از میان رفته بود.

 

از سوی دیگر، تحول سیاسی خیره کننده، که شاهد اولین انتخابات واقعاً دموکراتیک در تاریخ شوروی در سال 1989 و ایجاد کنگره جدید نمایندگان خلق بود، پیامدهای ناخواسته‌ی دیگری نیز داشت.

 

تمرکززدایی قدرت از بوروکراسی عظیم کمونیستی به سمت کنترل قدرت از سوی قدرت‌های محلی، جنبش‌های ملی‌گرایانه و استقلال‌طلبی را در داخل و خارج از اتحاد جماهیر شوروی تحریک کرد و خود حزب کمونیست را به‌طور مرگ‌بار زخمی کرد.

 

جالب‌ترین قسمت داستان این بود که اصلاحات گورباچف با مخالفت لیبرال‌ها مواجه شد؛ ناگفته نماند محافظه کاران نیز به شدت با اصلاحات گورباچف مخالفت می‌کردند.

 

مطالب مرتبط…

چگونه دوستی گورباچف و ریگان به پایان جنگ سرد کمک کرد؟

چگونه اتحاد جماهیر شوروی “بهار پراگ” را به خزان تبدیل کرد؟

آیا سقوط اتحاد جماهیر شوروی اجتناب‌ناپذیر بود؟

 

اگرچه آنها نیاز به اصلاحات را تشخیص داده بودند(همانطور که گورباچف را به قدرت رساندند)، اما تندروها به سرعت نسبت به بسیاری از این تغییرات بدبین شدند.

 

محافظه کاران و لیبرال‌ها از آزادی مطبوعات تحت سیاست گلاسنوست برای انتشار حملات به گورباچف استفاده کردند. در نهایت، در اوت 1991، گروهی از این تندروها برای سرنگونی گورباچف کودتا کردند. کودتا شکست خورد، اما نظام شوروی را بیش از پیش بی ثبات کرد.

 

در همین حال، مخالفان تازه آزاد شده مانند فیزیکدان و برنده جایزه نوبل آندری ساخاروف از سرعت و دامنه اصلاحات انتقاد کردند و برای یک حرکت تمام عیار به سمت اقتصاد بازار و آزادسازی بیشتر روند سیاسی فشار آوردند، حرکت هایی که گورباچف اغلب تمایلی به انجام آنها نداشت.

 

مورد مهمتری که باید به آن اشاره کرد این است که، مردم شوروی برای سرعت اصلاحات سیاسی و اقتصادی آماده نبودند. در حالی که چندین سال طول کشید تا اصلاحات اقتصادی و سیاسی پرسترویکا اعمال شود، شفافیت جدید تحت گلاسنوست تقریباً بلافاصله اتفاق افتاد.

 

در پی سیاست گلاسنوست افشاگری های تکان دهنده در مورد سوء استفاده های گذشته در نظام شوروی آشکار شد.

 

ویلیام تاوبمن، مورخ و نویسنده کتاب: گورباچف: زندگی و زمان او، که در آن زمان در مسکو بود، به یاد می‌آورد: «ما هر روز صبح با عجله به دکه روزنامه‌فروشی می‌رفتیم تا هر روزنامه یا مجله‌ای را که می‌توانستیم بخریم. وقتی می‌رسیدیم از قبل صف‌های طولانی تشکیل شده بود… مسکو مانند یک سمینار بزرگ بود که در آن همه مشغول خواندن بودند!»

 

و در حالی که دوره استالینیست ممکن است کانون اولیه این افشاگری ها بوده باشد، به زودی به موضوعات مقدس سابق گسترش یافت، یعنی دوران لنین. تاوبمن می‌گوید: «در ابتدا لنین هدف این افشاگری‌ها نبود، اما سپس به لنین سرایت کرد و افشاگری‌ها در واقع کل نظام شوروی را در بر گرفت».

 

برای بسیاری در اتحاد جماهیر شوروی این وضع ناراحت‌کننده بود و این موضوع بر بی ثباتی بیشتر کمک می‌کرد.

 

میخائیل گورباچف و سقوط اتحاد جماهیر شوروی

ناتوانی گورباچف ​​برای مهار نیروهای دموکراتیک جدید

میخائیل گورباچف ​​پس از ارتقاء در صفوف حزب کمونیست، جنگجوی ماهری بود که می توانست در حزب آدم‌خوار کرملین پیشرفت کند، اما وقتی با یک گروه جدید و منتخب دموکراتیک روبرو شد، مهارت هایش بکارش نیامد.

 

یکی دیگر از رهبران در حال ظهور آن روزها، بوریس یلتسین بود که به دلیل تماس مردمی طرفداران زیادی داشت. رابطه پر تنش بین این دو مرد فاجعه آمیز بود.

 

همانطور که تاوبمن اشاره می کند، ” آنها باید متحد می شدند، آنها می توانستند متحد باشند، آنها با مهارت های مختلف خود متحدان فوق العاده ای بودند، اما آنها خود را به دشمن تبدیل کردند. گورباچف ​​در ایجاد یلتسین به عنوان دشمن خود نقش داشت و سپس یلتسین از فرصت استفاده کرد و به شدت به او انتقاد کرد.”

 

تردیدی وجود ندارد که این اصلاحات با هدف تقویت اقتصاد و دگرگونی نظام سیاسی، رخ داد اما بجای آن اساس اتحاد جماهیر شوروی را تضعیف کرد.

 

تاوبمن می‌گوید این احتمال وجود دارد که اتحاد جماهیر شوروی می‌توانست برای چند سال زنده بماند، اما ضعیف‌تر و فرسوده‌تر می‌شد.

 

در حالی که نوعاً فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ممکن است اجتناب ناپذیر بوده باشد، تاوبمن معتقد است که به لطف گورباچف، پایان کار اتحاد جماهیر شوروی کمتر پر فراز و نشیب بود. این فروپاشی می‌توانست با یک انفجار و با رختن بسیاری  خون به پایان برسد، (مانند مدل یوگسلاوی که در آن همه چیز از هم پاشید، و قطعات مختلف، جمهوری‌ها، شروع به جنگ با یکدیگر کردند) اما گورباچف و حضور او ​​پایان نسبتا مسالمت آمیز یک امپراتوری را مدیریت کرد. “

 

سقوط اتحاد جماهیر شوروی

کمک غرب بخصوص آمریکا در جهت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی

در حالی که رونالد ریگان و میخائیل گورباچف ​​یک شراکت سیاسی پربار را ایجاد کردند، جانشین ریگان، جورج اچ دبلیو بوش، زمانی که گورباچف به کمک نیاز داشت، کند عمل کرد.

 

همانطور که تاوبمن می گوید، «گورباچف ​​چیزی شبیه طرح مارشال می‌خواست و بوش از دادن آن امتناع کرد. اما در پایان، زمانی که گورباچف ​​به شدت به کمک اقتصادی نیاز داشت، بوش آن را ارائه نکرد.»

 

آن تصمیم عواقبی داشت که امروز باقی مانده است. تاوبمن معتقد است که آن دوره تنها زمانی بود که آمریکا می‌توانست یک شریک قدرتمند بنام شوروی یا روسیه داشته باشد، و آن فرصت را دست داد.

 

سقوط اتحاد جماهیر شوروی

پوتین، گورباچف ​​را مسئول فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می داند

بسیاری در روسیه با نادیده گرفتن سختی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نظام شوروی، به دوران پیش از گورباچف ​​با نوستالژی ناشایست نگاه می کنند.

 

زمانی که گورباچف ​​در سال 1996، تنها پنج سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برای ریاست جمهوری نامزد شد، او کمتر از یک درصد آرا را به دست آورد.

 

نظرسنجی های اخیر محبوبیت او را بسیار پایین تر از دیکتاتور ژوزف استالین قرار داده است.

 

ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه از منتقدان سرسخت گورباچف بوده است.

 

تاوبمن می‌گوید: «وقتی پوتین می‌گوید که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن بیستم بود، گورباچف ​​را به‌عنوان فردی که او برای این فروپاشی مقصر می‌داند متهم می‌کند.»

 

پوتین هر کاری را که گورباچف ​​انجام داد، عکسش را انجام می‌دهد.

 

 

درباره‌ی morteza rahavard

دانش آموخته علوم سیاسی

همچنین ببینید

کانال پاناما

چرا کانال پاناما برای آمریکا مهم شده است؟

پس از چندین دهه روابط تیره، معاهدات امضا شده در سال 1977 در دوره‌ی جیمی کارتر راه را برای پایان دادن به مدیریت آمریکا بر کانال پاناما هموار کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Verified by MonsterInsights