فهرست مطالب
در روز 30 تیر 1331 مردم ایران با راهپیمایی در خیابانها خواستار برکناری احمد قوامالسلطنه و بازگشت دکتر محمد مصدق به پست نخستوزیری شدند.
تاریخ ایران؛ 30 تیر 1331
به گزارش ره آورد نیوز، در روز 30 تیر 1331 یک سال و 4 ماه پس از به ثمر نشستن نهضت ملی صنعت نفت، مردم ایران با راهپیمایی در خیابانها خواستار برکناری احمد قوامالسلطنه و بازگشت دکتر محمد مصدق به پست نخستوزیری شدند.
پس از برگزاری انتخابات دوره هفدهم و افتتاح مجلس شورای ملی و بازگشت دکتر مصدق از دادگاه لاهه و در بحبوحه مبارزات نهضت ملی شدن نفت، با وجود اظهار تمایل اکثریت نمایندگان مجلس جدید به نخستوزیری مجدد دکتر مصدق، ناگهان وی از سمت خود استعفا داد.
ره آورد نیوز را در اینستاگرام دنبال کنید؛ روی نوشته کلیک کنید…
چالش بین شاه و مصدق در خصوص اختیار تعیین وزیر جنگ یا اداره این وزارت توسط شخص نخستوزیر با مخالفت جدی دربار روبرو و باعث استعفای دکتر مصدق میشود.
گفتنی است، استفاده از اختیار ویژه در زمان جنگ یا دوران بحرانی (و حتی حق انحلال پارلمان) نخستین بار توسط آدولف هیتلر در آلمان اجرا شد که بر پایه قانون اعلام «وضعیت اضطراری» به رئیس دولت (و نه رئیس نظام یا شخص اول مملکت) واگذار میشود و او از آن پس معمولاً به مدت شش ماه «دیکتاتور» نامیده میشود تا آن حالت اضطراری در کشور به تدریج رفع شود. در روم باستان هنگام بحران عظیم چنین سیاستی معمولاً بین شش ماه تا یک سال اتخاذ میشد. بیسبب نیست که بدخواهان شایعه دیکتاتوری مصدق را پخش میکردند.
سیدحسن امامی با اکثریت آرا توانست به عنوان رئیس مجلس شورای ملی انتخاب شود.
ماجرای قیام 30 تیر 1331 از کجا شروع شد؟
بر اساس سنت پارلمانی، پس از انتخاب هیاترئیسه مجلس، نخستوزیر قبلی میبایست از سمت خود کنارهگیری میکرد تا مجلس جدید رأی تمایل خود را در حفظ دولت قبلی یا معرفی دولت جدید اعلام دارد.
با وجود مخالفت جمعی از نمایندگان، اکثریت مجلس یعنی 52 نفر از 65 نفر نماینده حاضر در جلسه، در روز پانزدهم تیرماه 1331 به نخستوزیری دکتر محمد مصدق اظهار تمایل کردند، اما روز بعد، مجلس سنا ابراز تمایل خود را به ارائه برنامههای دولت و ملاحظه و بررسی آن برنامهها موکول کرد.
دکتر مصدق روز شانزدهم تیر به دلیل عدم اظهار تمایل مجلس سنا از قبول پست نخستوزیری خودداری کرد.
روز هجدهم تیر از میان نمایندگان حاضر در مجلس سنا تنها 14 نفر به زمامداری دکتر مصدق ابراز تمایل کردند.
آیتالله ابوالقاسم کاشانی از روحانیون مشهور آن دوران، در واکنش به مخالفت مجلس سنا در تائید ادامه زمامداری دکتر مصدق، اعلامیه شدیداللحنی صادر کرد.
از طرف احزاب، گروهها، اصناف، پیشهوران و بازاریان نیز تلگرافها و نامههای فراوانی در حمایت از مصدق به مرکز ارسال شد.
تحت فشار گروههای سیاسی و درخواستهای مکرر مردم و اظهار تمایل مجلس شورای ملی، شاه بهرغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخستوزیری دکتر مصدق را صادر کرد.
مصدق این بار اعطای اختیارات شش ماهه و درخواست مقام وزارت جنگ را پیش شرط پذیرش مقام نخستوزیری قرار داد.
در این شرایط دکتر مصدق روز 25 تیر 1331 برای مشورت و تبادل نظر در مورد وزیران جدید به دیدن شاه رفت. وی شرح این ملاقات را در خاطرات خود آورده است.
مصدق مصمم بود اختیار تعیین وزیر جنگ را از شاه بگیرد «تا دخالت دربار در آن کم شود و کارها در جهت صلاح کشور پیشرفت کند….» واکنش شاه در برابر این پیشنهاد چنین بود: «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم.» مصدق در پاسخ فوراً گفت که در این صورت استعفا خواهد داد. شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخستوزیر امتناع کرد و دکتر مصدق استعفا داد. وی طی نامهای در 25 تیر به شاه نوشت: «چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهدهدار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزاتی را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد.»
در آن اوضاع و احوال جانشین مصدق کسی جز قوام یا سیدضیاء نمیتوانست باشد. مطابق اسناد منتشره، شاه تا این زمان به برکناری دکتر مصدق و نخستوزیری قوام یا سیدضیاء مایل نبود و میخواست کار نفت به دست مصدق حل و فصل شود.
این سیاست حمایت نسبی از مصدق نه از روی علاقه و موافقت با او بلکه به سبب آگاهی از محبوبیت او در نزد مردم بود، از سوی دیگر شاه به قوام و سید ضیاء اطمینان نداشت.
در جراید داخلی و خارجی به طور همزمان زمزمه روی کار آمدن قوام بر سر زبانها افتاده بود.
علاوه بر اینکه برخی از چهرههای مشخص منتسب به دربار مانند تاجالملوک، اشرف و علیرضا (مادر، خواهر و برادر شاه) و سیدحسن امامی (رئیس مجلس شورا) از او حمایت میکردند، رایزن سفارت انگلستان به نام ساموئل فال معتقد بود که قوام تنها شخصی است که میتواند با اوضاع فعلی مقابله کند.
مطالب مرتبط…
تاج گذاری احمد شاه قاجار پس از رسیدن به سن قانونی
سفیر آمریکا هم قوام را بهترین جانشین مصدق میدانست، اما شاه با توجه به سوابق قوام در دوران نخستوزیری قبلیاش با صدارت او مخالف بود و او را قابل کنترل نمیدانست.
فشار سفارتخانهها در کنار انتقادات مخالفان داخلی مصدق که شاه را به بیتصمیمی و انقیاد در برابر جنجال و هیاهوی جبهه ملی و مرعوب شدن و در افتادن در دام عوامفریبیهای مصدق متهم میکردند از یک سو و تضمین قوام مبنی بر اینکه در انتخاب وزیران با صلاحدید شاه اقدام خواهد کرد از سوی دیگر، شاه را به این تصمیم تشویق کرد.
در این اوضاع، مجلس ۷۹ نفره میبایست نخست وزیری احمد قوام را بررسی میکرد.
رئیس مجلس اعلام کرد که در همان روز در یک جلسه غیرعلنی، نخستوزیری قوام بررسی خواهد شد اما یاران مصدق از همان نخستین ساعات مقاومت کردند.
در مجلس هفدهم شورای ملی نزدیک به ۳۰ نماینده از جبهه ملی حضور داشتند. این نمایندگان در نامهای به رئیس مجلس از او خواستند تا پیش از بررسی نخست وزیری قوام، در جلسهای، توضیحات آنها شنیده شود. رئیس مجلس مخالفت کرد و نمایندگان جبهه ملی هم در جلسه بررسی صلاحیت قوام شرکت نکردند.
با این حال جلسه تشکیل شد و قوامالسلطنه که در آن زمان ۷۹ ساله بود با رأی ۴۰ نماینده، برای پنجمین بار نخست وزیر ایران شد.
فضای کشور در آستانه 30 تیر 1331
گویی بازی تمام شده بود و کار نفت به آخر خط رسیده بود.
کوروش زعیم فضای کشور در آستانه روز ۳۰ تیر را چنین توصیف میکند: «در روز ۲۸ تیر، میدان بهارستان که نزدیک خانه ما بود، شبیه به میدان جنگ بود. چون پر بود از سرباز و تانک و زرهپوش. نیروهای مسلح دور میدان را محاصر کرده بودند. فراکسیون ۳۱ نفره جبهه ملی درون مجلس بودند و از آنجا بیانیه صادر میکردند. کاشانی هم بیانیهای داد و از قوام خواست که ظرف ۴۸ ساعت کنارهگیری کند وگرنه خودش کفن خواهد پوشید و پیشاپیش مردم به مبارزه خواهد پرداخت. قوامالسلطنه، دستور دستگیری آیتالله کاشانی را صادر کرد.»
از اینجای کار آیتآلله کاشانی هم شمشیر را از رو بست. او که به عنوان نماینده مردم مصونیت پارلمانی داشت، کنفرانسی مطبوعاتی ترتیب داد و در آنجا، مساله نخست وزیری قوام و کنارهگیری مصدق را مساله نفت دانست.
کاشانی گفت که انگلیسیها میخواهند بار دیگر با ابزار قوام بر مردم ایران حکومت کنند و در بیانی هیجانآفرین و نادر گفت تا خون در ریگ و او مردم ایران است، نخواهند گذاشت که قوام بر سر کار بماند.
برخورد قاطع آیتالله کاشانی تا اندازهای فضا را دگرگون کرد. فرماندار نظامی تهران در رادیو از نمایندگان جبهه ملی خواست تا مردم را به آرامش دعوت کنند.
نمایندگان جبهه ملی هم که در ساختمان مجلس شورای ملی مستقر شده بودند، بیش از هر چیز به دنبال تظاهراتی باشکوه در روز ۳۰ تیر 1331 بودند و از تمامی ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای خود برای دعوت مردم به این تظاهرات بهره میبردند.
همزمان حزب توده نیز – به رغم اینکه در آن زمان عملا یک تشکیلات غیرقاونی محسوب میشد – اما به ائتلاف نانوشته مقابله با احمد قوام برخواست و اعلام کرد که در روز ۳۰ تیر، تظاهراتی در تهران برپا خواهد کرد.
در چنین شرایطی بود که روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ خورشیدی از راه رسید.
اعتصاب سراسری هواداران مصدق و البته راهپیمایی مخالفان به سوی میدان بهارستان؛ جایی که نمایندگان جبهه ملی در مجلس شورای ملی برای برکناری قوام، بیانیه صادر میکردند و به شاه نامه مینوشتند.
روز 30 تیر 1331 چه گذشت؟
کوروش زعیم این روز را چنین تصویر میکند:
«زد و خورد هنگامی آغاز شد که ماموران میخواستند از ورود مردم به بهارستان جلوگیری کنند. تانکها به سوی بهارستان به حرکت درآمدند. پلیس اسب سوار با شمشیرهای کشیده و سربازان پیاده به مردم حمله و آنها را تهدید میکردند. به زودی صدای تیراندازی مسلسل شنیده شد. نمایندههای جبهه ملی از پشت نردههای جلوی مجلس، صحنه را تماشا میکردند و گریه میکردند. مردم با فریاد زندهباد مصدق، یا مرگ یا مصدق، در خون خودشان میغلطیدند.»
این درگیریها ساعتها ادامه یافت. در میانه روز، چهار تن از نمایندگان جبهه ملی به محل اقامت شاه رفتند و از او خواستند که قوام را برکنار کند و مصدق را برگرداند تا خونریزی به پایان برسد.
شاه به آنها گفت به مجلس برگردند و در انتظار تصمیم او باشند. در ساعت پنج عصر، تلفن مجلس به صدا درآمد و حسین علا وزیر دربار خبر داد که قوام از نخستوزیری کنارهگیری کرده و شاه به ارتش دستور داده که به پادگانها برگردند.
بدین ترتیب مصدق دوباره نخستوزیر شد.
کشته شدگان قیام 30 تیر 1331
طبق روایت حسین شاهحسینی، از اعضای باسابقه جبهه ملی: «صبح آن روز ابتدا عدهای در مقابل ساختمان وزارت دادگستری جمع شدند که در بدو امر ۷۰ـ۶۰ نفر بیشتر نبودند. من هم جزو این عده بودم. در این میان ماموران حمله کردند و مردم از آنجا به سمت مجلس رفتند؛ اما در راه ماموران حمله کردند و جمعیت به سمت لالهزار رفتند. در لالهزار مردم روی یک قطعه چوب پارچهای سفید کشیدند و بهعنوان اینکه جنازه شهیدی را حمل میکردند با تکبیر و تهلیل به سمت خیابان اکباتان میرفتند.»
حسین شاهحسینی که شاهد آن قتل بوده نوشته: «جمیعت با شعار سرنگونی دولت قوام جنازه بر دوش به سمت کلانتری شماره ۲ رفتند. در میدان بهارستان جمعیت زیادی حاضر بودند. نیروهای پلیس با اسب به سوی مردم میتاختند و مردم هم فرار میکردند.»
براساس گزارش روزنامه «باختر امروز» و «اطلاعات» در میدان بهارستان یک زن روی دوش زنان رفته بود و نطق میکرد. هر لحظه بر تعداد افراد افزوده میشد و بالاخره ماموران به سوی جمعیت یورش آوردند و در اینجا یک پسربچه ۱۲ ساله گلوله خورد و به قتل رسید. پسربچهای که نامش را نمیدانیم.
در گورستان قدیمی ابنبابویه ۲۵ گور در ۲ ردیف روی سکویی قرار دارد که روی تابلوی دستنویس بدخط و رنگ و رو رفته کنارش نوشته شده شهدای ۳۰ تیر.
این یعنی تعداد شهدای آن روز ۲۵ نفر است.
تعداد کسانی که به گفته شاهدان عینی و روزنامهنگاران در فاصله ساعت ۱۰ صبح تا ۵ بعدازظهر با تیراندازی مستقیم کشته شدهاند، فراتر از این سنگقبرهاست.