فهرست مطالب
در سال 1938، توافقنامه مونیخ به عنوان اقدامی برای جلوگیری از تشدید اقدام نظامی هیتلر علیه همسایگان خود به امضاء رسید.
به گزارش رهآورد نیوز، برای جلوگیری از وقوع جنگ جهانی دوم اقداماتی صورت گرفت اما همانطور که ریمون آرون، اندیشمند فرانسوی گفته بود “جنگ اجتناب ناپذیر به نظر میرسید”. در گام اول غرب تلاش کرد با دادن امتیاز به هیتلر سعی در خاموشی عطش وی برای راهاندازی جنگی فراگیر کند؛ از همین روی چکسلواکی مجبور شد سرزمین سودتن را به آلمان نازی تسلیم کند. بیشتر اروپا، از جمله نویل چمبرلین و اکثریت قریب به اتفاق آلمانیها، خواستههای هیتلر را منطقی میدانستند، زیرا فکر میکردند کشوری که در سال 1918 تأسیس شد ارزش آن را ندارد تا بخاطر آن آتش جنگ جهانی دوم افروخته شود؛ در واقع رهبران فرانسه و انگلستان تصور میکردند چکسلواکی ارزش جنگیدن ندارد.
در 22 سپتامبر 1939 بود که هیتلر خواستار تسلیم سودتن به آلمان شد و بنا شد تمام جمعیت چکسلواکی تا 30 سپتامبر تخلیه شوند. نویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا، در سفر به آلمان، یک بار به برشتسگادن و سپس بدگوسبرگ (Bad Godesberg)رفت تا به توافقی مسالمت آمیز با هیتلر برسد، اما تقاضاها همچنان رو به افزایش بود.
نویل چمبرلین در آخرین لحظه تلاش برای جلوگیری از وقوع جنگ جهانی دوم، در نشست کنفرانس مونیخ به “چهار قدرت” پیشنهاد کرد تا به حل و فصل اختلاف کمک کند، اما در واقع تمامی تلاشها بیثمر بود.
توافقنامه مونیخ
در 28 سپتامبر 1939، دولت چکسلواکی موافقت کرد که به دلیل فشار بریتانیا و فرانسه به هیتلر اجازه دهد تا سودتنلند را اشغال کند، اما با تحویل مناطق باقیمانده که جمعیت زیادی آلمانی نداشتند، موافقت نکرد. در 29 سپتامبر، توافقی حاصل شد.
توافقنامه مونیخ توسط نویل چمبرلین، آدولف هیتلر، ادوارد دالادیه و بنیتو موسولینی در حدود ساعت 1:30 بامداد در 30 سپتامبر 1939 امضا شد. این معاهده موافقت کرد که به هیتلر اجازه دهد سرزمین سودتن را به آلمان نازی الحاق کند.
ژنرال سیرووی General Sirovy، نخست وزیر چک هنگام سخنرانی برای مردمش گفته بود: “من در حال انجام دردناکترین وظیفهای هستم که ممکن است بر دوش من افتاده باشد، وظیفهای که بدتر از مردن است… نیروهایی که علیه ما قرار گرفتهاند ما را ملزم میکنند که قدرت خود را بشناسیم و مطابق آن عمل کنیم.”
در کنفرانس مونیخ هیچ کس از دولت چکسلواکی حضور نداشت – چمبرلین درخواست کرده بود که سفیر چک در برلین در آن شرکت کند، اما او اجازه نداشت در اتاقی که هیتلر حضور داشت، باشد.
پيمان مونيخ و تجزيه چكسلواكى
شـايـد بـحران چكسلواكى در سال 1938 م ، در ميان بحرانهايى كه با هيتلر و سياست توسعه طـلبـى او از سـال 1933 م ارتـبـاط داشـت ، از هـمـه مـهـمـتـر بـوده و قـابـل تـوجـه بـيـشـتـر قـرار گـرفـتـه بـاشـد. ايـن اهـمـيـت ، دلايـل واضـح و روشـنـى دارد. اوّل آنـكـه ، هـيـتـلر يـك بـار ديـگـر بـا تـوسـل بـه تهديد ـ نه كاربرد نيروى نظامى ـ به خواسته هاى خود رسيد؛ خواسته هايى كه نـتـايـج بـسـيـار گـرانـبـهـا براى او در پى داشت . دوم آنكه ، اعتبار دولت فرانسه نزد متحدان اروپـاى شـرقـى اش از دسـت رفـت . دولت فـرانـسـه كـه بـا چـكـسـلواكـى در سـال 1925 م ، قـرارداد اتـحـاد امـضـا كـرده بود، پيمان خود را نقض كرد. سوم آنكه ، سوء ظن اتـحـاد شـوروى بـه دمـوكراسيهاى غربى افزايش يافت و او را براى در امان ماندن از خطرات نـازيـسـم و فـاشـيـسـم ، بـه سـوى تـوافـق بـا آنـهـا سـوق داد. هـمـان ، نـتـيـجـه اى كـه در سـال 1939 م در قـرار داد عـدم تـجـاوز آلمـان ـ شـوروى حـاصـل شـد. سـرانـجـام ، بـا حـل و فـصـل بـحـران چكسلواكى در كنفرانس مونيخ ، حلقه دفاعى فـرانسه كه با ارتش سى لشكرى قوى و مجهز چكسلواكى تقويت مى شد، از بين رفت و آلمان مى توانست از آن پس ، نفس راحتى بكشد.
چـكـسـلواكـى ، كـشـورى تـازه تـاءسـيس بود كه با قرارداد صلح ورساى پا به عرصه وجود گـذاشـت . ايـن كـشور از لحاظ جمعيت ، با تنوع ملّيت رو به رو بود، بويژه جمعيت سه ميليونى آلمـانـى تـبـار نـاحيه (سودت ) كه از سال 1919 م ، خواستار خود مختارى بودند، اهميت بسيار داشـت ، زيـرا طـعـمـه اى آماده براى اشتهاى سيرى ناپذير هيتلر به حساب مى آمد. چكسلواكى از لحـاظ صـنـعـتـى از هـمه همسايگان خود در اروپاى شرقى برتر بود و ارتشى مجهز و بزرگ بـراى تـاءمـيـن و حـفـظ اسـتـقـلال خـود تشكيل داده بود.
بعلاوه ، طى معاهدات 1925 م لوكارنو، فـرانـسـه از مـتـحـدانـش بـه شـمـار مـى رفـت و اتـحـاد شـوروى نـيـز در سـال 1935 م ، قـرارداد اتـحـاد دفـاعـى را بـا ايـن كـشور به امضا رساند. با اين همه ، شرط اصـلى مـوفـقـيـت چـكـسـلواكـى در مـسـاءله اسـتـقـلال ، در چـگـونـگـى عـكـس العمل قدرتهاى بزرگ خلاصه مى شد.
(كنراد هان لين ) از ناسيونال سوسياليستهاى ناحيه سودت و طرفدار پر و پا قرص هيتلر در شانزدهم مارس 1938 از مردم دعوت كرد تا به حزب وى بپيوندند. هيتلر با اقدامات ديپلماتيك و تـحـركـات نـظـامـى بـه حـمـايـت از هـان لين و تقاضاهايش مبادرت كرد. هان لين درخواستهاى هـشـتـگـانـه خـود را در كـنـفـرانـس (كـارلسـبـا) به اطلاع دولت چكسلواكى رساند. در اين هنگام ، تـقـاضـاى هـيـتـلر مـبـنـى بر (حق تعيين سرنوشت ) براى ملّت آلمانى تبار سودت ، به بحران مـزبـور، جـنـبـه حـادى بخشيد.
(ادوارد بنش )، رئيس جمهور چكسلواكى از پذيرش حق خود مختارى سـودت سـربـاز زد. دولت آلمـان فـشـارهـاى ديپلماتيك و نظامى خود را دو چندان كرد. دولتهاى انـگـليـس و فـرانـسـه در پـى چـاره جـويـى بـرآمـدنـد. مـوسـوليـنـى درخـواسـت تـشـكـيـل كـنـفـرانـس قـدرتـهاى اروپايى بر حل بحران چكسلواكى را طرح كرد. بدين ترتيب ، اقدامات پياپى هيتلر كه مى رفت صلح در اروپا را به خطر اندازد، با ميانجيگرى موسولينى و تشكيل كنفرانس مونيخ ، سرانجامى مقرون به پيروزى براى هيتلر در برداشت .(99) كـنـفـرانـس بـا شـركـت (نـويـل چـمبرلن ) از انگلستان ، (دالايه ) از فرانسه ، (موسولينى ) از ايـتـاليـا و (هـيـتـلر) از آلمـان ، بـدون حضور نمايندگان دولت چكسلواكى و اتحاد شوروى ، در مـونـيـخ افـتـتاح شد. در خواست هيتلر بسيار صريح و بى پرده بود: (الحاق ناحيه سودت به آلمـان ). سـران انـگـليـس و فرانسه به اين بهانه كه سودت ، آخرين تقاضاى هيتلر در اروپا خـواهـد بـود و مـقـتـضـى اسـت كـه بـا مـصـالحـه و سازش ، از خطر جنگ عمومى كاسته شود، به درخـواسـت هـيـتـلر تـن در دادنـد و اين ناحيه را به آلمان بخشيدند. از سوى ديگر براى رضايت خاطر دولت چكسلواكى ، ساير قلمرو اين كشور را ضمانت كردند، ضمانتى كه هيچ آينده روشنى فـرا روى آن قـرار نـداشـت . هـيـتـلر بـا اطـمـيـنـان بـه ايـنـكـه سـيـاسـت مـجـامـله و تـمـكـيـن بـه دليـل ضـعـفـهـاى مـوجـود در دولتـهـاى دمـوكـراسـى ، اجـازه تـصـرف كـامـل چـكـسـلواكـى را بـه او خـواهـد داد، از نـتـايج كنفرانس مونيخ بسيار خرسند و راضى بود؛ واقعيتى كه تحقق آن ، چندان به طول نينجاميد.
سرنوشت توافقنامه مونیخ
هنگامی که نویل چمبریان به خانه بازگشت، با خوشحالی از توافق به دلیل از بین رفتن خطر جنگ، خطاب به مردم بریتانیا گفت که توافق مونیخ “صلح با افتخار” را به ارمغان آورده است، اما به نظر میرسید چمبرلین تنها کسی در بریتانیا بود که خوشحال بود وینستون چرچیل که اکنون به اپوزیسیون چمبرلین تبدیل شده بود توافقنامهی مونیخ را فاجعهآمیز خواند و آن را یک “فاجعه غیرقابل کاهش” توصیف کرد.
تصاحب Sudentenland توسط هیتلر
طرح هیتلر برای ایجاد «آلمان بزرگتر» از قبل در حال انجام بود، زیرا در 12 مارس 1938 او اتریش را به آلمان نازی الحاق کرده بود و اکنون چشمانداز خود را به سرزمین سودت گذاشته بود. Sudentenland بخشی از چکسلواکی بود که عمدتاً آلمانیها ساکن آنجا بودند.
دولت چکسلواکی امیدوار بود که اگر تهدید حمله متوجه آنها شود، بریتانیا و فرانسه به کمک آنها بیایند، اما در عوض، نخست وزیر چمبرلین بیشتر تلاشش متقاعد کردن هیتلر بود تا دیدن واقعیت.
با این خواسته ها و ترس از جنگ جهانی دیگر، بریتانیا، ایتالیا و فرانسه عملاً از طرف چکسلواکی توافق کردند که به هیتلر اجازه دهند تا سودتنلند را اشغال کند.
به عنوان بخشی از معاهده مونیخ، تا 10 اکتبر 1939، مناطق آلماننشین چکسلواکی به آلمان نازی تسلیم میشد. در شب اول اکتبر، ارتش آلمان وارد سودتنلند شد.
چگونه توافقنامه مونیخ شکست خورد؟
همانطور که زمان نشان میداد، و همانطور که چرچیل اعلام کرد، قرارداد مونیخ کوتاه مدت و بی ثمر بود. هیلتر، بدون مماشات، به ضمیمه باقی مانده سودتنلند ادامه داد و تا مارس 1939 عملاً چکسلواکی دیگر وجود نداشت.
آدولف هیلتر در پاسخ به خروج چمبرلین از مونیخ، گفت: «اگر آن پیرمرد احمق دوباره با چترش در اینجا ظاهر شود و بخواهد در کار ما دخالت کند، او را به طبقه پایین میاندازم».
در اول سپتامبر 1939، زمانی که هیتلر توافقنامه مونیخ را زیر پا گذاشت و به لهستان حمله کرد، جنگ جهانی دوم آغاز شد – این امر باعث شد بریتانیا و فرانسه تا سوم سپتامبر به آلمان اعلان جنگ کنند و باعث شروع جنگ جهانی دوم شد – جنگی که حدود شش سال به طول انجامید.
به نظر میرسد توافق مونیخ به دلایل زیادی شکست خورد – در وهلهی اول، چشم بستهی رهبران اروپا به قدرت گرفتن آلمان نازی، دوم نگرانیهای فزاینده بریتانیا در مورد وقوع جنگ جهانی دیگر (که به گفته چرچیل، “انداختن یک کشور کوچک به دامن گرگ ها” در ازای صلح بود. ) و سوم اعتماد به ادولف هیتلر بود.
سخنرانی وینستون چرچیل پس از امضای توافقنامه مونیخ: «به شما حق انتخاب بین جنگ و خواری داده شد و شما خواری را برگزیدید؛ البته جنگ نیز خواهید داشت.»
این داستان کنفرانس مونیخ بود.
مطالب مرتبط…