ارنستو چگوارا و همسرش

افسانه ی چگوارا؛ انقلابی کمونیست یا جنایتکار؟

ارنستو  چگوارا د لا سرنا ملقب به “چه”، انقلابی و رهبر چریکی مارکسیست، یکی از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا بود و در مقام دوم پس از فیدل کاسترو قرار داشت.

به گزارش ره اوردنیوز، چگوارا تحت تأثیر سفرهای خود در دوران جوانی در سراسر آمریکای لاتین که شاهد فقر و بی عدالتی بود، ایدئولوژی سیاسی‌اش را توسعه داد که ریشه در کمونیسم، ضدسرمایه داری و ضد امپریالیسم داشت. او معتقد بود انقلاب مسلحانه پاسخی برای سرنگونی رژیم های سرکوبگر است و پس از اعدامش در سال 1967، به نماد قرن بیستم تبدیل شد.

برخی چگوارا را به عنوان یک انقلابی و برخی دیگر او را به عنوان یک ظالم بیاد می‌آوردند.

 

اینستاگرام ره آوردنیوز

 

ما در اینجا به زندگی سیاسی چه گوارا خواهیم پرداخت و زندگی وی را ورق خواهیم زد.

چگوارا

اوایل زندگی چگوارا و سفر به آمریکای لاتین با موتور سیکلت

چه گوارا در 14 ژوئن 1928 در روزاریو، آرژانتین به دنیا آمد. بزرگترین فرزند از پنج فرزند یک خانواده نجیب و طبقه متوسط، والدین لیبرال او – به ویژه مادرش سلیا – فعالان سیاسی بودند. بیماری آسم چه گوارا باعث شد در کودکی خانواده‌ی او را مجبور کرد به نزدیکی کوردوبا نقل مکان کنند، جایی که آب و هوای خشک‌تر داشت و حملات آسم او را کاهش داد. در نوجوانی، او شروع به پرورش یک ایدئولوژی سیاسی کرد و به مخالفان دیکتاتور آرژانتینی خوان پرون پیوست.

آیا می دانستید؟ چه گوارا سوژه تعدادی فیلم از جمله «خاطرات موتور سیکلت» بوده است که تا حدی بر اساس روایت خود چه از سفر نه ماهه اش در سراسر آمریکای جنوبی در سال های 1951-1952 ساخته شده است، تجربه ای که باورهای چپ او را شکل داد.

در سال 1948، چه گوارا برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه بوئنوس آیرس شد، اما آنجا را ترک کرد تا سفرهای «خاطرات موتورسیکلت» خود را آغاز کند. اول، سفر انفرادی در سراسر شمال آرژانتین در سال 1950 با یک موتور سیکلت که شامل یک موتور کوچک متصل به یک دوچرخه بود، و در سالهای 1951-1952، در یک سفر هشت ماهه 8000 مایلی در بسیاری از آمریکای جنوبی و شمال به میامی.

زندگی چگوارا

چگوارا با دوست خود، آلبرتو گرانادو در سفر، شاهد فقر و بی عدالتی شدید بود. این سفر به علاقه فزاینده او به کمونیسم و نفرت از سرمایه‌داری دامن زد و او به این باور رسید که تنها با انقلاب خشونت آمیز می توان به راه حل دست یافت. خاطرات موتورسیکلت او که در طول سفر نوشته شده بود، در سال 1993 منتشر شد.

او در یادداشت های روزانه خود می نویسد: “من در کنار مردم خواهم بود. … من به سنگرها خواهم رفت، مانند یک فرد تسخیر شده فریاد می زنم، سلاح هایم را به خون آغشته خواهم کرد، و دیوانه از خشم، برش خواهم داد، گلوی هر دشمن مغلوبی که با آن روبرو می شوم.»

چه گوارا به مدرسه بازگشت و در سال 1953 با مدرک پزشکی فارغ التحصیل شد. او به زودی دوباره به سراسر آمریکای لاتین و در نهایت به گواتمالا سفر کرد، جایی که به یک تلاش مسلحانه ناموفق برای دفاع از سرنگونی ریاست جمهوری اصلاح طلب چپ ژاکوبو آربنز با حمایت سیا پیوست. آن تجربه تعهد او به مارکسیسم و همچنین نفرت او را نسبت به ایالات متحده آمریکا صدچندان کرد.

فیدل کاسترو و چگوارا

انقلاب کوبا و فیدل کاسترو

پس از درگیری، چه گوارا به مکزیکوسیتی گریخت و در آنجا با هیلدا گادآ آکوستا ازدواج کرد و در سال 1955 با رهبران شورشی فیدل و رائول کاسترو که در حال برنامه ریزی انقلاب مسلحانه خود برای سرنگونی دولت دیکتاتور کوبا، فولخنسیو باتیستا بودند، ملاقات کرد.

همسر چگوارا

بر اساس گزارش Companero: The Life and Death of Che Guevara، نوشته خورخه جی. کاستاندا، چه گوارا گفت اولین گفتگوی خود با کاسترو بر روی سیاست جهانی متمرکز بود.

چه گوارا گفت: «پس از چند ساعت – تا سپیده دم – من قبلاً طراحی جهان آینده را آغاز کرده بودم. «در واقع، پس از تجربه‌ای که از قدم زدن در سراسر آمریکای لاتین داشتم و پایان کار در گواتمالا، سخت نبود که من را به پیوستن به هر انقلابی علیه یک ظالم دعوت کنم، اما فیدل کاسترو مرا به‌عنوان مردی خارق‌العاده تحت تأثیر قرار داد. … من در خوش بینی او شریک شدم. کارهای زیادی برای انجام دادن، جنگیدن و برنامه ریزی وجود داشت. مجبور شدیم گریه نکنیم و شروع به جنگ کنیم.”

پویایی بین کاسترو و چگوارا شدید بود.

«یکی تکان‌دهنده بود، دیگری متفکر. کاستاندا می نویسد: یکی احساساتی و خوش بین، دیگری سرد و شکاک. یکی فقط به کوبا وابسته بود. دیگری، به چارچوبی از مفاهیم اجتماعی و اقتصادی مرتبط بود. بدون ارنستو چگوارا، فیدل کاسترو ممکن بود هرگز کمونیست نشود. بدون فیدل کاسترو، ارنستو چه گوارا ممکن بود هرگز بیش از یک نظریه پرداز مارکسیست، یک روشنفکر آرمان گرا نباشد.

چه گوارا، به عنوان بخشی از جنبش 26 جولای فیدل کاسترو، که گروه کوچکی شامل برادران کاسترو بود درآمد که از اولین حمله نافرجام سال 1956 به ارتش باتیستا جان سالم به در بردند و شجاعت و رهبری او باعث شد که کاسترو او را فرمانده خود کند. در 1 ژانویه 1959، شورشیان دولت را سرنگون کردند و کنترل کوبا را به دست گرفتند.

چه گوارا شهروند کوبایی شد، از همسر اول خود طلاق گرفت و با آلیدا مارچ کوبایی ازدواج کرد. و با فرماندهی کاسترو، چه گوارا به عنوان جلاد در زندان لا کابانا خدمت کرد و بر حکم اعدام 500 مردی که طبق برخی تخمین ها جاسوس یا فراری تلقی می شدند، نظارت می کرد.

او همچنین به عنوان رئیس بانک ملی کوبا، و بعداً رئیس وزارت صنعت، که شامل سفرهای جهانی به عنوان سفیر کوبا بود، منصوب شد. با این حال، فشار او برای اتحاد کوبا با اتحاد جماهیر شوروی (که پس از بحران موشکی کوبا در سال 1962 شکسته شد) منجر به تحریم های تجاری از سوی ایالات متحده آمریکا شد و اقتصاد متزلزل کوبا را به مرز فروپاشی کشاند.

ارنستو چگوارا و همسرش

در سال 1965، کاسترو اعلام کرد که چه گوارا نامه خداحافظی برای رهبر ارسال کرده و تابعیت خود را واگذار کرده و کوبا را برای مبارزه با امپریالیسم در سایر کشورهای در حال توسعه ترک کرده است.

آموزش نیروهای چریکی در آفریقا و بولیوی

چه گوارا در سال 1965 عازم کشور آفریقایی کنگو شد تا از شورشیان کنگو به رهبری لوران دزیره کابیلا حمایت کند. تلاش برای آزادی با شکست سختی روبرو شد و چه گوارا به زودی مخفیانه به کوبا بازگشت، قبل از اینکه کاسترو به او توصیه کرد که به بولیوی سفر کند، جایی که او برای سرنگونی رنه بارینتوس به شورشیان چریک پیوست.

فقدان حمایت محلی، ورود سازمان سیا و تعقیب و گریز به رهبری تکاوران بولیوی آموزش دیده توسط آمریکا، پایان سریعی بود.

مرگ چگوارا

پایان افسانه چگوارا

در 8 اکتبر 1967، تکاوران بولیوی چه گوارا را محاصره کردند و در 9 اکتبر به دستور فرماندهی عالی ارتش در لا هیگورا اعدام شد.

به گفته نیویورک تایمز، یک افسر سیا برای اعدام چه حضور داشته است، اگرچه مامور بعداً گفت که سازمان سیا او را زنده می خواست.

عکس‌هایی از جسد کشته‌شده چه‌گوارا منتشر شد و دست‌های او برای اثبات مرگش قطع و به کوبا تحویل داده شد. با این حال، محل دفن چگوارا تا سال 1997 مخفی نگه داشته شد، زمانی که بقایای او شناسایی و به کوبا بازگردانده شد.

چگوارا دوباره در مقبره ای در سانتا کلارا به خاک سپرده شد.

چه گوارا به عنوان یکی از بحث برانگیزترین نمادهای قرن بیستم شناخته شده است. چهره او که توسط بسیاری به عنوان یک شهید و قهرمان رمانتیک از آن یاد می شود، زمینه ی ساخت فیلم هایی درباره ی زندگی او بوده است.

او موضوع فیلم ها، کتاب ها و مستندها بوده است (اثر خودش، جنگ چریکی، در سال 1960 منتشر شد؛ در حالی که خاطرات موتورسیکلت او، رویای آفریقایی و خاطرات بولیوی پس از مرگ او منتشر شد.)

اما دیگران او را یک ظالم ترویج کننده ی کمونیست و ناقض حقوق بشر می دانند که به درستی لقب «قصاب لا کابان» را به خود اختصاص داده است.

درباره‌ی morteza rahavard

دانش آموخته علوم سیاسی

همچنین ببینید

یواخیم فون ریبنتروپ

یواخیم فون ریبنتروپ: یک چهره پیچیده در آلمان نازی

یواخیم فون ریبنتروپ یک شخصیت محوری و بحث برانگیز در تاریخ آلمان نازی باقی مانده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *