خروج نیورهای شوروی از افغانستان

خروج نیروهای شوروی از افغانستان

اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی

اشغال افغانستان که توسط ارتش سرخ شوروی در سال 1979 به دستور برژنف انجام شده بود پس از حدود 9 سال در سال 1988 خاتمه یافت.

 

می 1988 میلادی مصادف با اردیبهشت 1367 در چنین روزی، بیش از هشت سال پس از مداخله اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان برای حمایت از دولت کمونیستی این کشور، نیروهای شوروی خروج خود را از افغانستان آغاز کردند.

 

این رویداد سرآغاز پایان یک اشغال طولانی، خونین و بی ثمر در افغانستان توسط شوروی بود.

 

جهان در روزی که گذشت؛

به گزارش ره آورد نیوز، تهاجم سال 1979 میلادی به افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی یک جنگ داخلی وحشیانه نه ساله را آغاز کرد و به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز کمک زیادی کرد.

در شب کریسمس 1979، اتحاد جماهیر شوروی تهاجم به افغانستان، همسایه آسیای مرکزی خود در جنوب را آغاز کرد.

 

اینستاگرام ره آوردنیوز

 

ابتدا، نیروهای زبده ارتش سرخ به شهرهای اصلی افغانستان رفتند.

 

ظرف چند روز، KGB که به کاخ ریاست جمهوری افغانستان نفوذ کرده بود، رئیس جمهور و وزرای او را مسموم کرد و به کودتای مورد حمایت مسکو برای نصب رهبر دست نشانده جدید ببرک کارمل کمک کرد.

 

این تهاجم باعث یک جنگ داخلی وحشیانه نه ساله در افغانستان شد.

 

زمانی که آخرین سربازان شوروی در اوایل سال 1989 از این کشور خارج شدند و از طریق پل دوستی که نام طعنه آمیز نامیده می شد، این درگیری جان یک میلیون غیرنظامی و حدود 125 هزار جنگجوی افغان و شوروی را گرفت.

 

جنگ نه تنها در افغانستان، بلکه در اتحاد جماهیر شوروی که اقتصاد و اعتبار ملی آن به شدت آسیب دید، ویرانی به بار آورد.

 

ماجراجویی نظامی کمک قابل توجهی به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کرد.

 

اهمیت افغانستان برای شوروی

چرا افغانستان توسط شوروی اشغال شد؟

از اوایل قرن نوزدهم به بعد، افغانستان به یک مقر ژئوپلیتیکی تبدیل شد که به «بازی بزرگ» بین امپراتوری روسیه تزاری و بریتانیای کبیر معروف شد.

 

بریتانیا از ترس اینکه گسترش روسیه تزاری به آسیای مرکزی آن را به طور خطرناکی به مرز هند، جواهر امپراتوری آنها نزدیک کند، در سه جنگ در افغانستان جنگید تا در برابر تجاوز روسیه حائلی باشد.

 

نه انقلاب روسیه در سال 1917 و نه پایان حکومت استعماری بریتانیا در هند، اهمیت ژئوپلیتیکی افغانستان را تغییر نداد.

 

در سال 1919، سالی که افغانها برای انجام سیاست خارجی خود استقلال را به دست آوردند، اتحاد جماهیر شوروی اولین کشوری بود که روابط دیپلماتیک با افغانستان برقرار کرد – که به نوبه خود یکی از اولین کشورهایی بود که دولت بلشویک را به رسمیت شناخت.

 

مطالب مرتبط…

آیا سقوط اتحاد جماهیر شوروی اجتناب‌ناپذیر بود؟

رخدادهایی که منجر به جنگ جهانی اول شد

اتحاد جماهیر شوروی به محاصره برلین پایان داد

 

 

در طول دهه‌های بعدی، اتحاد جماهیر شوروی کمک‌های اقتصادی و نظامی به یک افغانستان بی‌طرف ارائه کرد.

 

زمانی که امپراتوری بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم افول کرد و ایالات متحده به عنوان یک قدرت جهانی مسلط ظاهر شد، افغانستان در خط مقدم جنگ سرد باقی ماند.

 

اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ

مسکو برای حفظ وفاداری افغانستان به خودش تلاش کرد

در سال 1973، آخرین پادشاه افغانستان در یک کودتا توسط پسر عمو و برادر شوهرش، محمد داوود خان، برکنار شد و اقدام به تأسیس جمهوری کرد.

 

اتحاد جماهیر شوروی از این تغییر به چپ استقبال کرد، اما خوشحالی آنها به زودی محو شد زیرا داوود خان مستبد حاضر نشد دست نشانده شوروی باشد.

 

در یک جلسه خصوصی در سال 1977، او به لئونید برژنف رهبر شوروی گفت که به استخدام کارشناسان خارجی از کشورهای فراتر از اتحاد جماهیر شوروی ادامه خواهد داد.

 

داوود خان گفت: «افغانستان در صورت لزوم فقیر خواهد ماند، اما در اعمال و تصمیمات خود آزاد خواهد بود.»

 

در سال 1978، حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) داوود خان را در جریانی که به انقلاب ثور معروف شد، سرنگون کرد. داوود خان و 18 عضو خانواده توسط حزب دموکراتیک خلق کشته شدند.

 

علیرغم رهبری اسمی کمونیستی افغانستان، رهبران شوروی هنوز نمی توانستند آرامش داشته باشند. رژیم جدید حزب دموکراتیک خلق، متفرقه و بی ثبات، با مقاومت فرهنگی شدید رهبران محافظه کار و مذهبی و مخالفت در بسیاری از مناطق روستایی افغانستان با اصلاحات رادیکال ارضی کمونیست ها مواجه شد.

 

در پاییز 1979، حفیظ الله امین یک کودتای داخلی در حزب دموکراتیک خلق کرد و اولین رهبر حزب را کشت و سلطنت کوتاه اما وحشیانه خود را آغاز کرد؛ ناآرامی ملی اوج گرفت و دست درازی مسکو تشدید شد.

 

خروج نیورهای شوروی از افغانستان

شوروی از دخالت فزاینده ایالات متحده آمریکا در افغانستان می‌ترسید

هرج و مرج افغانستان رهبران شوروی را در درجه اول نگران کرد زیرا این احتمال را افزایش داد که رهبران افغانستان ممکن است برای کمک به ایالات متحده مراجعه کنند.

 

اعضای ارشد دفتر سیاسی در اواخر اکتبر 1979 به برژنف هشدار دادند که امین به دنبال «سیاست متعادل‌تر» است و ایالات متحده «احتمال تغییر در خط سیاسی افغانستان» را تشخیص می‌دهد.

 

تنها چند هفته بعد، یوری آندروپوف، رئیس KGB به آندری گرومیکو، وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی و دیمیتری اوستینوف، وزیر دفاع اتحاد جماهیر شوروی پیوست و زنگ خطر را به صدا درآورد.

 

آن‌ها برژنف را متقاعد کردند که حتی اگر آمریکایی‌ها فعالانه در تلاش برای تضعیف نفوذ شوروی در افغانستان نباشند، رژیم بی‌رحم اما بی‌ثبات امین ضعف‌هایی ایجاد می‌کند که بعداً ایالات متحده می‌تواند از آن بهره‌برداری کند.

 

آنها استدلال کردند که مسکو باید اقدام کند.

 

شوروی «دکترین برژنف» را تایید کرد

در سال 1968، برژنف دکترین جدید خود را معرفی کرد: همه رژیم های سوسیالیستی (بخوانید: کمونیستی دوست مسکو) مسئولیت حمایت از دیگران را دارند و در صورت لزوم از نیروی نظامی استفاده می کنند.

 

«دکترین برژنف» پاسخی بود به «بهار پراگ»، دوره کوتاهی از آزادسازی تحت رهبری رهبر جدید چکسلواکی، الکساندر دوبچک.

 

حتی گام‌های متواضعانه دوبچک به دور شدن از کمونیسم تندرو دلیل کافی برای حمله شوروی به چکسلواکی و ربودن او بود.(در مورد بهار پراگ اینجا بخوانید)

 

در سال 1979، افغانستان، فرصت دیگری را برای اتحاد جماهیر شوروی فراهم کرد تا دکترین برژنف را به صورت نظامی اجرا کند.

 

رهبران متوجه شدند که اگر اقدامی نکنند، ممکن است تمایل شوروی برای حمایت از رژیم‌های دیگر در کنار به اصطلاح «پرده آهنین»، مرز فیزیکی و ایدئولوژیکی که اتحاد جماهیر شوروی را از بقیه اروپا پس از جنگ جهانی دوم جدا می‌کند، زیر سوال ببرد.

 

در طول تاریخ، قلمرو وسیع روسیه، بخش وسیعی از گروه های ملی و قومی را در بر می گرفت که در سرزمین های تاریخی خود ساکن بودند.

 

در دوران اتحاد جماهیر شوروی، که بر سیستم سرکوبگر قدرت متمرکز سایه افکنده بود، رهبران کمونیست نگران چالش های داخلی بودند که در کشورهای اقماری آن – به ویژه کشورهای آسیای مرکزی با اکثریت مسلمان به سرعت در حال رشد بودند.

 

در حالی که تبلیغات زندگی شوروی را به عنوان یک کشور چند قومی نشان می‌داد که در آن سنت‌های مختلف در چارچوب وحدت ملی رشد می‌کردند، واقعیت چیز دیگری بود مانند، پاکسازی قومی، تبعید و اردوگاه‌های کار اجباری.

 

از نظر شوروی، هرگونه مخالفت یا تغییر اتحاد از جانب افغان‌ها – حتی آنهایی که خود را کمونیست می‌دانند – خطری مشابه را در کشورهای مجاور مانند ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان، که همگی دارای هویت قومی، مذهب و تاریخ با افغانستان بودند، به همراه داشت.

 

با نگاهی به گذشته، به راحتی می توان نتیجه گرفت که تهاجم به افغانستان برای حمایت از یک رژیم غیرمردمی، اقدامی است که محکوم به فناست.

 

با این حال، برای رهبران شوروی در مسکو در روزهای کوتاه زمستان دسامبر 1979، تصمیم برای انجام این کار منطقی و اجتناب ناپذیر به نظر می رسید.

 

 

درباره‌ی morteza rahavard

دانش آموخته علوم سیاسی

همچنین ببینید

یواخیم فون ریبنتروپ

یواخیم فون ریبنتروپ: یک چهره پیچیده در آلمان نازی

یواخیم فون ریبنتروپ یک شخصیت محوری و بحث برانگیز در تاریخ آلمان نازی باقی مانده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *