امپراتور ژاپن و داگلاس مک آرتور

چرا هیروهیتو، امپراتور ژاپن پس از جنگ جهانی دوم محاکمه نشد؟

هیتلر با احساس شکست از ارتش سرخ خودکشی کرد، موسولینی را گرفتند، اعدام کردند و در میلان آویزان کردند؛ اما سرنوشت امپراتور ژاپن چیز دیگری شد.

 

از این رو، می‌توان انتظار داشت که هیروهیتو امپراتور ژاپن پس از جنگ جهانی دوم با سرنوشتی مشابه دیگر رهبران محور مواجه شود.

 

اما امپراتور ژاپن هرگز از قدرت کنار گذاشته نشد، او همچنین مجبور نبود به خاطر جنایات جنگی محاکمه شود. جنایات جنگی ژاپن چنان تکان دهنده بود که نازی‌ها به عملیات نجات در نانکینگ پیوستند.

 

اینستاگرام ره آوردنیوز

 

این سوال پیش می آید که چرا هیروهیتو امپراتور ژاپن هرگز پاسخگوی جنایاتش نبود؟ چرا ایالات متحده حمله به پرل هاربر را نادیده گرفته و بعدها میزبان هیروهیتو شد؟

 

مطمئن هستیم که صرف “ببخشید، این کار را کردم، دیگر تکرار نمی‌شود” برای متفقین و به ویژه رهبری آمریکا کافی نبود.

امپراتوری ژاپن

چرا هیروهیتو امپراتور ژاپن را پس از جنگ جهانی دوم محاکمه نکردند؟

پاسخ به این سوال کمی پیچیده است و شامل چندین عامل است که رهبری آمریکا باید آنها را در نظر می‌گرفت.

 

بیایید وقایعی را که منجر به تسلیم شدن ژاپنی‌ها شد و اینکه چرا هیروهیتو با وجود شکست در جنگ جهانی دوم، محبوبیت خود را در ژاپن حفظ کرد، بررسی کنیم.

 

امپراتور ژاپن و داگلاس مک آرتور

ژاپن در جنگ جهانی دوم تسلیم می‌شود و عذرخواهی می‌کند

در 15 آگوست 1945، امپراتور هیروهیتو با شرایط و ضوابط تعیین شده توسط متفقین موافقت کرد.

 

او همین موضوع را از طریق یک رادیو سراسری اعلام کرد. اگرچه امپراتور از اصطلاح «تسلیم» استفاده نکرد، اما این اعلامیه را تسلیم رسمی ژاپن می‌دانیم.

 

قبل از تسلیم شدن، ژاپنی ها به متفقین گفتند که امپراتور آنها باید در راس کار باقی بماند. متفقین موافقت نکردند و خواستار تسلیم بی قید و شرط شدند.

 

پس از اعلام هیروهیتو، متفقین ژنرال داگلاس مک آرتور را به عنوان فرمانده عالی ژاپن معرفی کردند.

 

مطالب مرتبط…

آمریکایی‌ها، ژاپنی‌ها: احترام متقابل پس از جنگ جهانی دوم

جنایات جنگی؛ تاریک ترین قسمت جنگ جهانی اول

 

مک آرتور و هیروهیتو در توکیو ملاقات کردند. در این دیدار، امپراتور برای پرل هاربر عذرخواهی کرد و مسئولیت کامل جنگ را بر عهده گرفت.

 

وی گفت: “من در برابر شما هستم تا خودم را به قضاوت قدرت هایی که شما نمایندگی می کنید، بسپارم؛ به عنوان فردی که مسئولیت هر تصمیم سیاسی و نظامی گرفته شده و اقدامی که مردم من در اجرای جنگ انجام داده اند، به تنهایی بر عهده دارم.”

 

با این حال، تسلیم شدن امری نبود که توسط تمام ژاپنی ها پذیرفته شود، بسیاری از ژنرال‌های ارتش بودند که آماده جنگیدن تا سرحد مرگ بودند.

 

این امر متحدان را در یک راه حل قرار داد.

 

اگر ارتش ژاپن تسلیم نمی شد، اشغال ژاپن دشوار می شد. متحدان نیروهای بیشتری را از دست می‌دادند، که ایالات متحده می خواست از آن اجتناب کند.

 

بنابراین اگر اجازه می‌دادند امپراتور در قدرت بماند، او می توانست به سرعت به خلع سلاح سربازان ژاپنی در زمین کمک کند.

 

متفقین خواهان اشغال صلح آمیز ژاپن بودند.

 

البته استثناء اتحاد جماهیر شوروی بود که مایل بود مانند آلمان بر کشور تسلط یابد اما ایالات متحده نمی خواست وضعیتی مشابه آلمان داشته باشد که در آن نیمی از ژاپن تحت کنترل کمونیست ها باشد.

 

از آنجایی که بریتانیا ورشکست شده بود و چین جزیره فورموسا، تایوان کنونی را به دست می‌آورد، ایالات متحده می‌خواست کل ژاپن را به عنوان حوزه نفوذ خود داشته باشد.

 

از سوی دیگر برای جلوگیری از خونریزی و تشدید تنش، ایالات متحده به همکاری مردم ژاپن نیاز داشت.

 

همانطور که می توانید تصور کنید، پس از پرتاب دو بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی، نیروهای آمریکایی در میان ژاپنی‌ها محبوبیت نداشتند.

 

امپراتوری ژاپن

ژاپن: تبدیل شدن از دشمن به متحد

رئیس جمهور هری ترومن تصریح کرد که ژاپنی ها در انتخاب دولت خود آزادند. ژاپن این را به عنوان تداوم عملی حکومت هیروهیتو تعبیر کرد، زیرا او یک شخصیت محبوب بود.

 

اما این تفسیر نادرستی بود زیرا تغییرات خاصی در قانون اساسی میجی لازم بود.

 

از زمان بازسازی میجی و سیاست شبیه سازی امپراتور به یک شخصیت مقدس، مردم ژاپن به امپراتور خود احترام می گذارند.

 

بسیاری از مردم ژاپن نیز فکر می‌کردند که امپراتور یک صلح طلب است و جنگ برخلاف میل او آغاز شده است در حالی که شواهدی وجود دارد که هیروهیتو در جنگ جهانی دوم  شرکت داشته است، اما حال و هوای آن زمان متفاوت بود.

 

رهبران آمریکایی می دانستند که ژاپنی ها چه احساسی دارند و از نفوذ هیروهیتو استفاده کردند تا مطمئن شوند که نیروهای آمریکایی می‌توانند بدون مشکل در ژاپن بمانند.

 

ایجاد یک متحد در اقیانوس آرام هدف ایالات متحده آمریکا بود.

 

اتحاد جماهیر شوروی اهمیتی نمی‌داد که ژاپنی‌ها در مورد امپراتور خود چه فکر می‌کنند، آنها می‌خواستند به جزیره حمله و آن را تصرف کنند، اما هری ترومن نمی‌خواست قدرتمندترین اقتصاد آسیا را به دست کمونیسم بسپارد.

 

برخی از سیاستمداران ژاپنی می‌خواستند پسر هیروهیتو جانشین پدر شود اما آمریکایی‌ها مخالفت کردند؛ آن‌ها فکر می‌کردند که این کار از سوی مردم ژاپن یک کودتا تلقی می‌شود و آمریکایی‌ها بیشتر منفور می‌شدند.

 

و چه کشوری بهتر از اتحاد جماهیر شوروی می‌توانست از موقعیتی که به دست می‌آمد استفاده کند. از آنجایی که اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن مرز مشترکی داشتند، برای استالین که همیشه آماده مبارزه بود، فرستادن نیرو به ژاپن و تصرف آن کار سختی نبود.

 

روابط ژاپن و ایالات متحده آمریکا

شروعی تازه برای سرزمین آفتاب تابان

در 3 می 1947 میلادی، ژاپن قانون اساسی جدیدی را تصویب کرد و قانون اساسی قدیمی میجی را کنار گذاشت.

 

بر اساس قانون اساسی جدید، تاکید بیشتری بر شکل پارلمانی دولت وجود داشت. نقش امپراتور به یک نقش تشریفاتی تقلیل یافت، و ژاپن به یک سلطنت مشروطه تبدیل شد.

 

همچنین در قانون اساسی جدید اختیارات ارتش محدود شد و این کشور دیگر حق شروع جنگ را نداشت.

 

اما ژاپن پا را از این هم فراتر گذاشت و در ماده 9 قانون اساسی آمد “مردم ژاپن برای همیشه از جنگ به عنوان حق حاکمیتی ملت و تهدید یا استفاده از زور به عنوان وسیله ای برای حل و فصل اختلافات بین المللی چشم پوشی می کنند”.

 

ایالات متحده آمریکا از این ماده 9 قانون اساسی ناراحت شد، به این دلیل که غیرنظامی شدن ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، بار مضاعفی بر دوش آمریکا می‌انداخت، در واقع از این پس آمریکا باید از ژاپن در برابر اتحاد جماهیر شوروی و چین دفاع می‌کرد؛ اما آمریکایی‌ها چاره‌ای جز پذیرش قانون اساسی جدید ژاپن نداشتند.

 

هیروهیتو در طول سال‌ها تلاش زیادی کرد تا جایگاه ژاپن را در جهان بهبود بخشد و اطمینان حاصل کند که ژاپن همیشه متحد قابل اعتماد ایالات متحده خواهد بود.

 

هیروهیتو تا زمان مرگش در 7 ژانویه 1989 بر ژاپن حکومت کرد.

 

 

درباره‌ی morteza rahavard

دانش آموخته علوم سیاسی

همچنین ببینید

انقلاب روسیه

انقلاب روسیه؛ چرا منشویک‌ها شکست خوردند؟

در جریان انقلاب روسیه این الکساندر کرنسکی به رهبری منشویک‌ها بود که تلاش داشت دموکراسی هرچند نیم‌بند را برای روسیه به ارمغان بیاورد، اما تلاش‌هایش به سرانجام نرسید و بلشویک‌ها که تندرو تر بودند قدرت را قبضه کردند.

2 نظر

  1. اگر احساسی نگاه نکنیم به جنگ جهانی دوم ده درصدش نژادپرستی بودونود درصدش رجز خونی امریکابودکه خودمون داریم می‌بینیم فقر بدبختی که درژاپن درست کرده بودودراروپایهودیان مفت خور که الان شدن اسراییل انگلیس بازم اون زمان چندنفر قدرت مند مثل هیروهیتو هیتلر وموسیلینی پیداشدن. پشت‌دستی بزنن تودهنشون کاش الانم ازاین جور رهبران جسور بادل جرات پیدامیشد گوش امریکارو می‌پیچوندن

    • نگاه شما بیشتر احساسی هست تا استدلال منطقی
      این نگاهتون در تضاد با چند کلمه ی اول متنتون هست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *