فهرست مطالب
جنگ قدرت لنین و استالین برای به کرسی نشاندن تصمیمات خود در اتحاد تازه تاسیس اتحاد جماهیر شوروی بر کسی پوشیده نیست.
این پرسش که روسیه امروزی که نتیجهاش شده تجاوز به کشور همسایهی خود یعنی اوکراین از کجا شروع می شود و به کجا ختم میشود؟ نقش استالین و لنین در این بین چیست؟
به گزارش ره آورد نیوز، این سوال برای قرنها متفکران روسی و حتی غربی را به خود مشغول کرده بود.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و تجاوز روسیه به اوکراین در سال 2014 و تجاوز اکنون در سال 2022 میلادی این نگرانیها را به یک “مسئله روسیه” بزرگ تبدیل کرد که یک مشکل جهانی را تشکیل میدهد: رابطه دولت جدید روسیه با داراییهای امپریالیستی سابق خود – که اکنون مستقل است، چگونه باید باشد.
جمهوری های پس از فروپاشی شوروی مانند گرجستان، ارمنستان و اوکراین – و مناطق تحت پوشش روسی و روسی زبان در آن جمهوری ها چه سرنوشتی خواهند داشت؟ و اینکه چگونه باید نقشه های ذهنی قومیت، فرهنگ و هویت روسیه را با نقشه سیاسی فدراسیون روسیه تطبیق داد؟
این سوالات جدید نیستند آنها اولین بار در جریان انقلاب روسیه در دستور کار سیاسی ظاهر شدند که بیش از 300 سال حکومت تزاری را به هم ریخت و مفهوم مدرن ملیت روسیه را به وجود آورد. اینکه دقیقاً چگونه می توان آن دولت جدید و پسا امپراتوری را تعریف کرد، یک رویارویی داغ بین دو غول سیاسی که تلاش می کردند این روند را به نام خود ثبت کنند، ایجاد کرد: ولادیمیر لنین و ژوزف استالین.
در آن زمان، لنین معمار و دولتمرد بزرگ انقلاب بلشویکی بود، در حالی که استالین یک رهبر بلندپرواز حزب در حال ظهور بود. درگیری آنها نه تنها بین بینش سیاسی و حکومت داری، بلکه کینه شخصی بود. و در حالی که آنها آینده ملت را هم می زدند، نبرد آنها نه به حل و فصل، بلکه به مرگ زودرس لنین خاتمه یافت.
درگیری بین دو رهبر در آخرین روزهای دسامبر 1922، زمانی که 2000 نماینده از سراسر امپراتوری سابق روسیه در سالن اصلی تئاتر بولشوی در مسکو گرد هم آمدند تا کشور جدیدی به نام اتحادیه سوسیالیست های شوروی ایجاد کنند، به اوج رسید. جمهوری ها این دولت شامل روسیه است که دارای قلمرو و مؤسسات خاص خود بود، متمایز از مؤسسات اتحادیه، و جمهوریهای اوکراین، بلاروس و ماوراء قفقاز که از قبل تحت کنترل شوروی بودند، که به طور رسمی از روسیه مستقل بودند.
شروع جنگ قدرت لنین و استالین؛ جمهوریهای منطقه ای تحت سلطه روسیه شوروی
راه تشکیل اتحاد جماهیر شوروی در آوریل همان سال در راپالو ایتالیا آغاز شد، زمانی که بلشویک ها اولین معاهده بین المللی خود را با یک قدرت غربی امضا کردند: مسکو و برلین توافق کردند که از ادعاهای مالی پس از جنگ علیه یکدیگر چشم پوشی کنند و راه را برای تجارت باز کنند و همکاری اقتصادی گئورگی چیچرین، کمیسر روابط خارجی روسیه شوروی، این سند را از طرف جمهوری روسیه که در ژوئیه 1918 تشکیل شده بود، امضا کرد. اما او همچنین تلاش کرد از طرف دیگر جمهوری های شوروی، از جمله اوکراین و بلاروس، که بلشویک ها استقلال آنها را گرفته بودند، امضا کند.
این استراتژی نتیجه معکوس داد.
طبق قرارداد قبلی بین روسیه و سایر جمهوریهای شوروی که در بحبوحه انقلاب و جنگ داخلی امضا شد، مقامات روسیه حق نداشتند بدون موافقت دولت اوکراین به مؤسسات اوکراینی دستور دهند. در همین حال، کمونیستهای گرجستان نیز فریاد زدند و بر حقوق خود به عنوان اعضای یک جمهوری مستقل پافشاری کردند. در نهایت، این فراتر رفتن از اقتدار روسیه شوروی باعث مذاکراتی شد که منجر به تشکیل اتحاد جماهیر شوروی شد.
راه حل ژوزف استالین هم خوب پیش نرفت
در آگوست 1922، ژوزف استالین و سرگو ارجونیکیدزه، دست راست او در قفقاز (منطقه ای شامل گرجستان، ارمنستان و آذربایجان، کمیسیون ویژه ای را برای توصیه مدل جدیدی از روابط بین کمیته مرکزی حزب کمونیست، روسیه و جمهوری ها تشکیل دادند.) پیشنهاد استالین، که او آن را «خودمختاری جمهوریها» نامید، بسیار ساده بود. حاکمیت، اعمال کنترل بر جمهوری های رسمی خودمختار.
جمهوری ها سر به شورش گذاشتند. گرجی ها اتهامات علیه مدل استالین را رهبری کردند و ادعا کردند که کل ایده اتحاد زودهنگام است. اوکراینی ها ترجیح خود را برای وضعیت موجود ابراز کردند. بلاروسی ها گفتند که از هر مدلی که روس ها و اوکراینی ها بسازند تقلید خواهند کرد.
استالین اما پا پس نکشید و طرح خود را برای خودمختاری پیش برد – فقط لنین که در کنار گرجی ها و اوکراینی ها ایستاده بود – ، این طرح را متوقف کرد. تا آنجا که به لنین مربوط می شود، گنجاندن جمهوری ها در فدراسیون روسیه، به ویژه بر خلاف میل رهبران آنها، روس ها را در موقعیت اربابان امپراتوری قرار می دهد و ایده اتحاد داوطلبانه ملت ها را تضعیف می کند، بلایی که بر سر روسیه تزاری آمده بود.
نگرانیهای گستردهتر لنین – در مورد اتحاد جهانی طبقات کارگر همه ملیتها – افکار او را در مورد آینده جمهوریها شکل میداد. در ذهن او، بقای حکومت شوروی ارتباط تنگاتنگی با موفقیت انقلاب جهانی داشت که به ظهور طبقه کارگر در آلمان، فرانسه و بریتانیا و سپس به جنبش های ملی گرایانه در چین، هند و مستعمرات غربی در آسیا بستگی داشت. اگر قرار بود انقلاب در مقیاس جهانی به پیروزی برسد، میل مردم برای خودمختاری باید برآورده شود.
تز لنین ثابت می ماند: همه جمهوری ها باید وضعیت «جدا اما برابر» داشته باشند
به جای گسترش فدراسیون روسیه، لنین پیشنهاد ایجاد اتحادیه جمهوری های شوروی اروپا و آسیا را داد. این اتحادیه روسیه و جمهوریهای رسمی مستقل موجود را بهعنوان برابر ایجاد میکند و ارگانهای دولتی تمام اتحادیه را جدا از فدراسیون روسیه توسعه میدهد.
استالین با درک این موضوع که فدراسیون روسیه گسترش یافته تصویر ضعیفی برای دولت کمونیستی چند ملیتی به عنوان یک جامعه برابر ایجاد می کند، صرفاً پیشنهاد کرد که ارگان های دولتی روسیه به نهادهای همه اتحادیه تبدیل شوند. همانطور که او می دید، نیازی به سطح دیگری از بوروکراسی وجود نداشت.
اما لنین عقب نشینی نکرد: برای او اتحادیه یک امر اصولی بود، نه مصلحت.
باید راهی برای تطبیق ناسیونالیسم غیرروسی در حال افزایش یافت. اما مدل استالین بازگشت به نابرابری قومی گذشته را پیشنهاد کرد، که قبلاً امپراتوری روسیه را فرو ریخت و ممکن بود دولت شوروی را نیز سرنگون کند.
در نهایت استالین عقب نشینی کرد و اقتدار لنین در حزب بلشویک آنقدر زیاد بود که نمی توانست آشکارا آن را زیر سوال ببرد. او موافقت کرد که ایده های لنین را به عنوان مبنایی برای ایجاد اتحادیه، که در اولین کنگره اتحاد شوروی در 30 دسامبر 1922 رسماً اعلام شد، اتخاذ کند.
جنگ قدرت لنین و استالین با بیماری لنین ادامه می یابد
اما زمانی که کنگره به دستور فراخوانده شد، لنین از دیدگان ناپدید شد. رهبر 52 ساله بلشویک ها که برای ایجاد اتحادیه با چنگ و دندان جنگیده بود، در آپارتمان خود در کرملین، در فاصله کوتاهی از تئاتر بولشوی، جایی که کنگره جلسات خود را برگزار می کرد، جاماند. این پیاده روی بود که او نمی توانست انجام دهد. هشت روز قبل از آن، در 12 دسامبر، او دچار سکته مغزی شدید شده بود و کنترل دست و پای راست خود را از دست داده بود.
این سکته پس از گفتگوی داغ لنین با فلیکس ژرژینسکی، رئیس پلیس مخفی (چکا) و رفیق استالین در رهبری حزب رخ داد. ژرژینسکی ریاست کمیسیونی را بر عهده داشت که یکی دیگر از حامیان استالین، سرگو ارجونیکیدزه را تبرئه کرد، کسی که برای سرکوب مخالفان محلی با مدل «خودمختاری» استالین به قفقاز فرستاده شده بود و یک مخالف گرجی را مورد ضرب و شتم قرار داده بود. اگرچه استالین و بسیاری از حامیان او، مانند سرگو ارجونیکیدزه و ژرژینسکی، غیر روسی بودند (استالین و سرگو ارجونیکیدزه اصالتاً گرجستانی و ژرژینسکی از لهستان بودند)، لنین آنها را به شوونیسم روسی متهم کرد.
اما سکته مغزی او را از برداشتن هر گونه اقدام قاطعی در برابر آنها باز داشت. دو روز بعد، کمیسیونی از مقامات حزب به رهبری استالین، محدودیت های شدیدی را برای فعالیت های لنین قائل شدند و عملاً او را منزوی کردند. آنها گفتند که این محدودیت ها برای جلوگیری از بدتر شدن سلامت لنین طراحی شده است. اما آنها یک هدف سیاسی نیز داشتند.
لنین فلج که از حضور در کنگره منع شده بود و به استالین برای اجرای کامل خط خود اعتماد نداشت، تصمیم گرفت که افکار خود را در مورد مسئله ملیت در سندی که به رهبری حزب منتقل شود دیکته کند. با عنوان “درباره مسئله ملیت ها یا “خودمختاری”، به شکل نامه ای درآمد و روز بعد، 31 دسامبر تکمیل شد. او در آن به سیاست های استالین در این زمینه حمله کرد و از حقوقی که توسط جمهوری ها برای جمهوری ها در نظر گرفته شده بود انتقاد کرد.
معاهده اتحادیه، که آنها را برای جلوگیری از ظهور ناسیونالیسم بزرگ روسیه، که او از آن به عنوان “شوونیسم قدرت های بزرگ” یاد می کند، کافی نمیداند. از نظر لنین، غیرروسهای روسیشده مانند استالین و سرگو ارجونیکیدزه برخی از بدترین متخلفان بودند.
از نظر لنین، ناسیونالیستهای بزرگ روسیه تهدید اصلی برای وحدت دولت بودند نه ناسیونالیستهای منطقهای، که او امیدوار بود با دادن خودمختاری محلی در چارچوب اتحادیه، آنها را تطبیق دهد. لنین آماده بود تا اتحادیهای را که در ابتدا پیشنهاد کرده بود، با انجمنی سستتر جایگزین کند که در آن قدرتهای متمرکز فقط به دفاع و روابط بینالملل محدود میشدند.
لنین احساس میکرد که حق جدایی جمهوریها، که توسط معاهده اتحادیه تضمین شده بود، ممکن است وزنهای ناکافی برای ناسیونالیسم روسی باشد، و پیشنهاد کرد که در کنگره بعدی اتحادیه میتواند اصلاح شود تا مرکز را تنها با کارکردهای فوقالذکر ترک کند.
همانطور که استالین به نفع خود فشار می آورد، مرگ لنین فرا رسید
استالین تمام تلاش خود را کرد تا لنین را از بقیه رهبران منزوی کند و آخرین نامه های او را مخفی نگه دارد. او حتی با همسر لنین، نادژدا کروپسکایا، که او را متهم به انتقال اخبار سیاسی به لنین کرد، درگیری پیدا کرد و در نتیجه آرامش لنین و در نهایت سلامتی او را تهدید کرد.
استالین زمانی به کروپسکایا توهین کرد و به او گفت: «ما ببینیم تو چه نوع همسری از لنین هستی» و ظاهراً اشاره ای به روابط خارج از ازدواج گذشته لنین داشت؛ وقتی لنین این موضوع را شنید، عصبانی شد و خواستار عذرخواهی شد. استالین در پاسخ نوشت که عذرخواهی کرده است، اما نمیداند لنین از او چه میخواهد. او فقط از رهبر در برابر استرسهای غیرضروری محافظت میکرد.
سطح استرس لنین به وضوح افزایش یافت زمانی که او فهمید که استالین در حال پر کردن اتاق ملیت ها در پارلمان جدید اتحادیه از طرفداران روسی خود است. لنین خشمگین سعی کرد از حمایت رهبر انقلابی همکارش لئون تروتسکی در مبارزه خود علیه استالین استفاده کند، اما درخواست کمک او بی پاسخ ماند.
یادداشت تشویقی لنین به بلشویک های گرجستان که در 6 مارس 1923 دیکته شد، آخرین متن او بود. روز بعد، سومین سکته مغزی خود را تجربه کرد که باعث فلج دائمی او شد. او در 21 ژانویه 1924 درگذشت.
نتیجه: سازش
در نهایت، اتحاد جماهیر شوروی که در بحبوحه نبرد بین لنین و استالین ایجاد شد، به سازشی بین دو دیدگاه و رویکرد تبدیل شد. استالین مجبور بود ساختار فدرالیستی دولت جدید را بپذیرد، اما هرگز از طرح “خودمختاری” خود که تجسم خود را در ستون فقرات واقعی حکومت شوروی – حزب بلشویک – یافت، دست برنداشت.
اتحادیه کاملاً از مسکو کنترل میشد و احزاب جمهوریها حقی بیش از سازمانهای حزبی منطقهای در روسیه نداشتند. نهادها و هویت روسی تسلط یافتند و اساس بسیاری از اتحادیه ها را تشکیل دادند. به عنوان مثال، آکادمی علوم روسیه به یک نهاد تمام اتحادیه تبدیل شد.
لنین راه خود را برای ایجاد یک اتحاد سست جمهوریها که فقط از نظر نظامی و سیاست خارجی متحد شده بودند، انجام نداد. اما او در مورد ساختار اتحادیه – مجموعه جمهوریهای محتاطانه – پیروز شد که از قضا، در نهایت عواقب بزرگتری برای روسها خواهد داشت تا سایرین.
پیروزی لنین به روس ها کمک کرد تا قلمرو، نهادها، جمعیت و هویتی متمایز از اتحادیه به عنوان یک کل داشته باشند. در حالی که استالین تصور میکرد، روسها به اشتراک همه آن ویژگیها با امپراتوری که اکنون به اتحادیه تغییر نام داده است، ادامه میدادند. در دولت لنین، آنها چاره ای نداشتند جز اینکه شروع به کسب هویتی جدا از هویت امپراتوری کنند. تقریباً به طور پیش فرض، لنین پدر ملت مدرن روسیه شد، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی مهد آن شد.